سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
 
جستجو
پیوندها










































































































































































طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 38
کل بازدیدها: 188450

ثا نیه ها می گذشتند

و او قدم می زد

آنقدر برایش لذت بخش بود که همه چیز را فراموش و به افق نگاه می کرد

آنجا که مرزی بین دریا و آسمان نبود

لای انگشتانش پر از ماسه شده بود

چند قدمی بیشتر به دریا نزدیک شد 

و موج ها حس عجیبی را به پاهایش القاکردند

حس نمناک و خنکی که در این تابستان ناب بود

مستقیم و پیوسته به جلو حرکت می کرد 

رد پاهایش بر شن ها جان داده بودند

خنکای نسیم و صدای موج و غروب نارنجی خورشید

همه و همه تنها یک معنا داشت

اینکه 

خدا چقدر مهربان است 




موضوع مطلب :
ارسال شده در: پنج شنبه 90 اسفند 25 :: 8:37 عصر :: توسط :